سایناساینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

دخترم تمام زندگیم

این روزهای ما

دختر کوچولوی من یه چند روز که تب داری و خیلی حالت خوب نیست.ماهم مجبور شدیم ازت آزمایش بگیریم تا بفهمیم چرا اینطوری شدی.بی اشتها , بیحال , با تب شدید. مامان جون معذرت میخوام که گذاشتم ازت خون بگیرن و دستای کوچولو و نازت و کبود کنن. معذرت میخوام که مادر خوبی نبودم که گذاشتم مریض بشی. معذرت میخوام که این همه درد تحمل میکنی. از خدای بزرگ میخوام تمام مریضی هات و به مامانی بده و تو همش خوب باشی. دلم واسه خندیدنات بازی کردن باهات تنگ. روز و شب همش خوابی الهی مامان بمیره واسه دختر مظلومش.   امیدوارم زودتر خوب شی.   خیلی دوستت دارم دختر قشنگم ...
17 شهريور 1392

شیطون بلا

دختر کوچولوی مامانی حسابی شیطون شدی و همش در حال حرکتی. دیگه حتی نمیتونم از کنارت تکون بخورم آخه همش میخوای از همه چی بالا بری. قبلا دور و برت بالشت میذاشتم و با خیال راحت کارام و میکردم اما الان دیگه از رو بالشت رد میشی و میری به طرف چیزای خطرناک. همش دوست داری وقتی رو شکم خوابیده ای یهو بشینی و دوباره دراز بکشی و بازم بشینی. عاشق کارهای هیجانی هستی.کلی ذوق میکنی.     دوست داری دستمال کاغذی,گل,نون,کاغذ و چیزای دیگه رو تیکه تیکه کنی.    تو روروئک سواری حرفه ای شدی و دیگه رو فرش هم جلو عقب میری.ولی هنوز بیشتر دنده عقب میری. مگر اینکه بخوای بیای بغلم سریع جلو میای و ...
3 شهريور 1392

زیارت

دختر نازم فرشته مامان عزیزکم ٧ ماه از بودنت کنار ما میگذره و تو وارد ماه ٨ام زندگیت شدی و قسمت شد که باهم به زیارت امام هشتم امام رضا بریم. تو حرم حسابی کیف میکردی و هی غلت میزدی و تمرین چهاردست و پا میکردی. کلی اینور اونور رفتیم و تو حسابی خانوم بودی و اصلا اذیتمون نکردی. این اولین سفر سه نفرمون بود. عزیزم از امام رضا خواستم همیشه مراقبت باشه و تورو بیمه امام رضا کردم. یه قرار نینی سایتی هم داشتیم. ...
22 مرداد 1392

آغاز 8 ماهگی

فرشته ی مامانی وارد هشتمین ماه زندگیش شده. عزیز دلم مبارک ٧ ماه یا ٢١٠ روز یا ٥٠٤٠ ساعت یا ٣٠٢٤٠٠ دقیقه یا ١٨١٤٤٠٠٠ ثانیه ست که کنارمی. مامانی تو بهترین اتفاق زندگیمونی . آرزوی همیشگیم سلامتیت,خوشبختیت و موفقیت هر روزته. نفسم به نفس هات بند. دوستت دارم دختر کوچولوی نازم. ...
17 مرداد 1392

تازه ها

دخترم از روز چهارشنبه 9 مرداد یاد گرفتی بپر بپر کنی و هی بالا پایین بری.کلی هم ذوق میکنی. مدام میگی ااااووووووووووووووووااااا با یه عالمه تف. عاشق کولری و بخاطر تو همش روشن.ما یخ میزنیم اما تو حتی نمیذاری چیزی روت بکشم.اگرم خاموش کنیم از خواب بیدار میشی و گریه میکنی. از یکشنبه 13 مرداد در حال تمرین واسه چهار دست و پایی.عزیز دلم خیلی زود, اما تو کوچولوی من مصمم تمرین میکنی.باسن بالا و روی زانوی پا و آرنج دستت.بعد چند ثانیه یهو میوفتی و کلی نق میزنی و دوباره از اول.خسته میشی فدات شم. فکر کنم بزودی عکس چهار دست و پاتو بذارم. اما خطرناک میشی. سینه خیز راحت میری و دور خودت 360 درجه میچرخی. خیلی بغلی شدی و وقتی ب...
15 مرداد 1392

مدل جدید خوابیدن

ساینا جونم الان چند روز مدل خوابیدنت عوض شده این چه مدل عروسکم آخه اینطوری اذیت نمیشی؟        مامان فدای اون پاهای کوچولوت                                             ...
8 مرداد 1392

شیرتو بخور

دختر کوچولوی مامان چرا شیر نمیخوری؟؟؟ عزیزکم چند روز خیلی لجباز شدی و سر شیر خوردن حسابی اذیت میکنی.هرچند این اذیت ها و شیطنت ها از زمان تولدت شروع شد و همینطوری شیر مامان و ول کردی که سر این موضوع مامان خیلی گریه کرد و غصه خورد.هنوزم ناراحتم که نتونستم مامان خوبی باشم و از شیره ی وجودم بهت بدم. قسمت نشد... دختر شیطونم تو بیشتر اوقات با خوردن شیر لالا میکنی و این موضوع باعث شده دیگه شیرتو کامل نخوری و تا یه کوچولو ضعف دلت گرفته شد خودتو پرت میکنی که خوابت نبره و بازی کنی. آخه مامان فدات بشه شیرتو بخور بازی هم میکنیم. باید بخوری که بزرگ شی و خانوم شی فدات شم . دخترم جدیدا به خوردن بستنی علاقمند شدی و زبونت و میاری ب...
30 تير 1392

ساینا رفت پارک

مامانی منو تو بابایی رفتیم پارک و تو حسابی ذوق میکردی. از بین وسایل بازی فقط تونستی تاب سوار شی.   وقتی سوار شدی زودی زنجیر تاب و گرفتی.حسابی بلد بودی آخه تو خونه همش تاب بازی میکنی فدات شم.بزور از تاب اوردمت پایین آخه کلی بچه تو صف بودن. قربون دختر نازم بشم من   ...
23 تير 1392