سایناساینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

دخترم تمام زندگیم

15 ماهگیه گل زندگیم تو بهار

ساینا جون مامان مجدد عیدت مبارک   بهترین روزها و اتفاق ها رو برات آرزو میکنم   سلامتی و شادی و خوشبختیت آرزوی همیشگیمه   چقد امسال عید کنار تو شیرین بود.هر چند خیلی کنجکاویهات زیاد بود و تو مهمونی ها همش اینور اونور سرک میکشیدی اما واقعا وجودت واسم بهترین بود.   سفره ی هفت سین امسال بخاطر امنیت از شیطنتات رو میز آشپزخونه چیده شد.خیلی ساده.   اینم عکس پرنسسم روز اول عید     ساینا جون عاشق عیدی     ساینا روز سیزده بدر     عصبانی هستی که چرا بابایی ولت نمیکنه واسه خودت بدویی.آخه مامان تو شن ها خطر داشت میوفتا...
18 فروردين 1393

سال نو مبارک

یا مقلب القلوب و الابصار    یا مدبرالیل و النهار   یا محول الحول و الاحوال   حول حالنا الی احسن الحال   سال ١٣٩٣ مبارک.     دخترکم پرنسس خونم فرشتم عیدت مبارک. امسال دومین بهاریه که کنار هم جشن میگیریم. امیدوارم ١٢٠مین بهار زندگیت رو جشن بگیری خوشگلم.     مامانی امسال ساله اسبه.سال تولد مامان. امیدوارم سال خوب و پر از شادی واسمون باشه.   الان که این متن و مینویسم شما خوشگل مامان خوابیدی و بابایی هم هنوز نیومده. سفره هفت سین چیدیم البته سفره که چه عرض کنم.چون دختر کوچولوم یکم...
29 اسفند 1392

14 ماهگی

فرشته ی خونمون دیگه حسابی خانومی شده واسه خودش. یه سری چیزا که بهت گفتم دست نزن بوئه تو هم دستتو میبری سمتشونو و میگی بووو. انگشت کوچولوتو تکون میدی فدات شم. وسایل خونه رو قایم میکنی و بعدش میگی گم البته خیلی کشدار. همش دنبال موبایلم و گوشیه خونم از دست تو وروجک کوچولو. یاد گرفتی کشوی زیر تختت و وا میکنی.هر بار منو مشغول نظافت دیدی زودی میری کشوتو وا میکنی و لباستو در میاری و با اونا میزها رو واسم دستمال میکنی فدات شم.   عاشق جاروبرقی هستی و یا باید بغلم باشی و باهم بکشیم یا لوله شو در میارم خودت میگیری و میکشی.البته با درجه ی کم. البته اونسری لوله رو گذاشتی رو لپت     هر چیزی بخوای اگه...
19 اسفند 1392

دختر 1 سال و 1 ماهه ی من

نفس مامان دیگه حسابی بزرگ و خانوم شدی فدات شم. واقعا بزرگ کردن بچه خیلی سخته و باید هزاران بار دست مادرم رو ببوسم که با اون همه سختی و نبود امکانات منو بزرگ کرد. حالا میفهمم اون بیخوابی ها دلواپسی ها گذاشتن لقمه دهن خودت تو دهن بچه و هزاران چیز دیگه یعنی چی. مامان جونم خیلی دوستت دارم.   دختر کوچولوم سختی های بزرگ شدن توهم خیلی کمتر شده.هرچند همه ی سختی ها با شیرینی همراه بود اما حالا دیگه داری کم کم مستقل میشی. از اون شب که بابایی گفت یه قدم راه رفتی در حاله تمرینی و الان دیگه سه چهار قدم میری و میوفتی تنبل مامان. بای بای کردنم جدیدا یاد گرفتی شاید حدود یه هفته و وقتی خونه مادرجون میریم و میخوایم بیایم خونم...
19 بهمن 1392

یکی یدونه

دختر ناز مامان از صبح تولدت بهترین هدیه رو به من دادی صبح روز تولدت مامان جون زودتر بیدار شدم که کارامو کنم تا شما خوشگل خانوم خوابیدی که بیدار شدی. منم اومدم کنارت دراز کشیدم که بخوابی.اومدی بغلم و سرت و گذاشتی رو دستم و دو ساعت کامل باهم اونطوری خوابیدیم. از اون به بعد دیگه شبا وقت خوابت بشه شیرتو میخوری و کنارم دراز میکشی.منم نازت میکنم و بغلت میکنم و میبوسمت تا بخوابی.البته قبل ١٢ اصلا نمیخوابی عشقم   دندون بالاییت یکی دراومد.کناریشم کاملا مشخصه ولی بیرون نیومده هنو.واسه همین مدام غر میزنی و فقط بغل میخوای و میخوای کنارت باشم.   از ٥ شنبه خونه مادری یاد گرفتی یه دستت و داشته باشیم راه میری.(٣ بهمن) ...
5 بهمن 1392

تولدت مبارک گل زندگیم

  عزیزم دخترم زیبایم روزها و ماه ها سپری شد .لحظه هایمان کنار هم با عشق گذشت.زمستان تولدت بهار قلبم بود.یاداوری روز تولدت لبخند برایم دارد.تو زیباترین دختر دنیا اومدی و همراه خودت زیبایی را به زندگیمان اوردی. یک بهار یک تابستان یک پاییز و یک زمستان را دیدی از این پس همه چیز تکراریست جز مهربانی آرزوهای زیادی دارم برای تو عزیزتر از جانم یک دنیا خوشبختی یک دریا سلامتی یک آسمان لبخند و هزاران بار عاقبت بخیری از خدا برایت خواستارم امیدوارم صدمین تولد زمستونیت و تجربه کنی عزیزم. خدایا شکرت که مرا لایق نام مادر دانستی شکرت که نعمتت را به من ارزانی کردی شکرت که فرشته ای...
19 دی 1392

عذرخواهی

دوستان خوبم بابت اینکه چند وقتیه به وبلاگ شما عزیزان سر نزدم معذرت میخوام امتحاناتم شروع شده و واقعا با ساینا سخته ایشالله بزودی به همه دوستان سر میزنم ...
19 دی 1392

11 ماهگیت مبارک گلم

عزیزم بهترینم دختر قشنگم فرشته ی زندگیم 11 ماهگیت مبارک   شمارش معکوس واسه روز تولد دخترم شروع شده     خدایا شکرت بخاطر این نعمت بزرگت هزاران بار شکرت             ...
18 آذر 1392