سایناساینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

دخترم تمام زندگیم

ساینا جونی

1394/2/15 20:16
نویسنده : مامان سپیده
955 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر مامان

این پست و از قبل تو ورد نوشتم الان باهم داریم وارد وبت میکنیم.

ببخشید دختر نازم حسابی تنبل شدم و از وبت غافل شدم.اما تو واقعا با دیدن لب تاب از خحود بی خود میشی و دیگه نمیذاری جمعش کنم و همش میخوای فیلم ببینی.

عقب افتادگی هامو واست مینویسم.

تو چند روز دندون های نیش هم بیرون اومدن و کل دندونات 16 تا شد.اولین دندون نیش بالا سمت راست تو تاریخ 5 آذر بیرون اومد و 3تای دیگشم تو چند روز دراومدن. فعلا همون 16 دندون رو داری.

تولد 2 سالگی ساینا جون 19 دی با یه روز تاخیر خیلی مفصل برگزار شد.کلی مهمون و بزن و بکوب.دختر نازمم خیلی همکاری کرد و کلی رقصید و قر داد. فقط هوا خیلی سرد بود.خب داشتن یه دختر دی ماهی این مشکلاتم داره دیگه.

انقد واسه شمع فوت کردن و بریدن کیک خوشحالی میکردی که دلم میخواد هر روز واست تولد بگیرم.

 

از فردای روز تولدتم تا امروز که حدود 4 ماه گذشته همش در حال تماشای فیلم تولدیم.

تازشم همون اول که فیلم و دیدی لج کردی که چرا با چاقو خودت نرقصیدی و آرمیتا رقصید. همشم میگفتی بول(پول) بده.

که بخاطر این شب ولنتاین مادرجون و پدرجون و عمو اومدن خونمون و کیک درست کردم واست و تولد کوچولو گرفتیم. تو هم با چاقو رقصیدی و شاباش گرفتی.

جونم بگه که شما خودت واسه بقیه اسم انتخاب کردی.

من بهت گفتم به مامان بابایی بگو مادرجون اما شما میگی مامانو.

به پدر بابایی بگی پدرجون اما میگی اَبادو (جوادو)

به مامان منم میگی اِدا (ندا)

کلا هرکسی رو خاص صدا میکنی.

خودتم ساینا جونی (قونی) صدا میکنی.

 

 

عید امسال تو لحظه سال تحویل بیدار بودی و سال و تو واسمون تحویل کردی.

هفته دوم تعططیلات عید همراه مامان ندا اینا رفتیم مشهد. شما واسه سومین بار بود به مشهد میومدی.البته اولین بار تو شکمم بودی و من نمیدونستم. خیلی خوش گذشت و واقعا خانوم بودی و اصلا تو ماشین اذیت نکردی.

 

 

 

هنوز مثل بقیه دوستات خوب زبون وا نکردی ولی همین دورانم واسم شیرینه. به زبون خودت حرف میزنی که تو فیلمایی که ازت میگیرم هست. البته بیشتر حرفاتو من متوجه میشم.

من پروسه  شیرگیرون نداشتم چون شیرخشکی بودی و هنوزم شیشه میخوری البته با سوراخ بزرگ (به قول ساینا بُبُرگ) .

اما پروسه پوشک گیرون با همکاری دختر خانومم با موفقیت انجام شد. از روز شنبه 15 فروردین با خرید شورت آموزشی و صندلی توالت شروع کردیم . هفته اول دو سه باری جیش کردی.یه بار نصف شب ساعت 2 کل روتختی و پتو خیس شد و من یه ساعت تو حموم مشغول شستشو بودم .دو باری هم تو شورتت پیپی کردی و منم بهت گفتم نباید این کارو کنی چون شورتت بو میگیره و نینی ها پیشت نمیاین و تو دیگه تکرار نکردی. ولی هفته دوم دیگه راه افتادی و بعد 3 روز خودت میگفتی جیش و خودتو کنترل میکردی. به پیپی هم میگی جیش بُبُرگ. بابایی واست جایزه دو تا هاپو کوچولو خرید که خیلی دوسشون داری.منم واست لوازم دکتری خریدم.مامانو هم لباسی که تنته.

 

اولین باری که ساینا بدون پوشک رفت بیرون تو این عکسه.

 

خیلی راحت شدم و بهترین مرحلش این بود که تو اکثرا یبس بودی و گاهی تا سه روز خبری نمیشد.ولی الان هر روز ساعت خاص خودت میشینی و کارتو میکنی.

از وقتی هوا بهتر شده اکثرا غروبا میبرمت پارک و حسابی بازی میکنی.راستی یه عروسکتو خیلی دوست داری و خیلی وابستش شدی.بیشتر جاها  همرات میاریش. باهاش خیلی بازی میکنی.بغلش میکنی میخوابین و خلاصه خیلی دوسش داری.تو پارکم اوردیش و میذاشتیش سرسره بخوره.

 

یه روزم باهم رفتیم دانشگاه و من کارامو تو ازمایشگاه میکردم و تو هم خانوم بودی.بعدش رفتیم سلف و ناهار جوجه کباب خوردیم و چون تو خوابت گرفت دوستای خوبم بقیه کارامو کردن و ما اومدیم خونه.

خیلی دوستت دارم نفسم و هر روز بیشتر از قبل عاشقتم.

 

پسندها (2)

نظرات (3)

مامانی
19 اردیبهشت 94 10:03
ماشالله به دختر خوشگل و نازم که با پوشک بای بای کرده خانومی شده عزیزم
مامان ندا
25 اردیبهشت 94 2:09
سلام وصدتاسلام به سپیده خانم باباماازدی ماه منتظرعکسای تولدبودیم تاالان که چشممون روشن شدماشالله سایناچه بزرگ شده خیلی وقت بودندیده بودمش به سلامتی شماهم که پروژه پوشک گیری روردکردی واقعااین کارخیلی سخت بودکه خداروشکراحت مثل ماسپری شدبازم باعکسای نازش بیا
گلهای زندگیم
24 تیر 94 19:35
سلام تولد دختر نازمون مبارک ایشالله جشن عروسیش